پيش از اينکه شروع به نوشتن کنيد، در مورد داستان خود فکر کرده و طرح اوليه را در ذهن خود پرورش دهيد. اگر شتابزده به سراغ نوشتن داستان برويد، ممکن است در اواسط داستان به بن بست خورده و نتوانيد داستان خود را به خوبي جمع بندي کنيد. کتاب هاي زيادي وجود دارند که با يک شروع طوفاني توجه مخاطب را به خود جلب کرده و در انتها با يک پايان بندي عجولانه و ناپخته مخاطب را دلسرد مي کنند.
معمولا در کتاب هاي اصول نگارش پيشنهاد مي شود پيش از آغاز نوشتن تمام مراحل داستان و زير و بم هاي ماجرا را در دفتري جدا گانه يادداشت کنيد و در حين نوشتن با توجه به مراحل از پيش نوشته شده ي داستان، ماجرا را پيش ببريد. براي مثال اگر داستان شما در مورد يک نوجوان عاشق نوشتن است، بايد مشخص کنيد که در ابتدا چگونه به نوشتن علاقه مند مي شود، در مسير نوشتن داستان چه مراحلي را پشت سر مي گذارد و با چه مشکلاتي رو به رو مي شود و در آخر چه بر سر او و داستاني که زاده ي ذهن خودش بوده مي آيد
پيشنهاد مي شود نويسندگان تازه کار با توجه به ماجرا هاي واقعي که خودشان آن را تجربه کرده اند داستان بنويسند. به اين صورت نوشتن داستان و مراحل آن راحت تر مي شود
برگرفته از کتاب اصول داستان نويسي براي کودکان
ادامه دارد .
با بد خطي و آشفتگي نوشت «بابا آمد». طرهي موهايش را زير روسري گلدارش پنهان کرد و مداد را محکمتر از پيش، روي کاغذ کشيد. «بابا در باران، با اسب آمد». آقا اسماعيل، ابرو هاي پر پشتش را در هم کشيد؛ عصاي بزرگش را بالا آورد و محکم بر سر فرزانه ي بخت برگشته کوبيد! فرزانه دست هاي کوچکش را روي سرش گذاشت و از شدت درد روسري اش را چنگ زد. آقا اسماعيل غرولند کرد:«دخترهي چشم سفيد.مدرسه نرفتي که از زير کار در بروي!» خم شد و دفتر را از روي زمين برداشت. نگاهي به دفتر کرد. کهنه بود. انگار تن نحيف کاغذ، پيش از اين نيز دستخوش رد مداد شده بود و بار ها با پاک کن رويش را ساييده بودند تا کلمات را از تن دفتر پاک کنند. آقا اسماعيل بي توجه به اشکي که در چشمان کم نور دخترک حلقه شده بود، دفتر را زير پالتوي کهنه و وصله پينه شده اش پنهان کرد و از کنار فرزانه گذشت.« کارت که تموم شد دفتر را به تو ميدهم.» بعد با صداي خشداري زير لب شروع کرد به آواز خواندن. آقا اسماعيل دور ميشد و صدايش رفته رفته خاموش مي شد.فرزانه با پشت دست، بيني اش را پاک کرد. نوشتن اورا از سرماي جدول برحذر کرده بود. بلند شد؛ گره ي رو سري اش را محکم مي کرد. گل هاي سرخ را از کنار پيادهرو برداشت. حالا منتظر سبز شدن چراغ بود. صبر کرد، صبر کرد و فکر کرد. بابا نان داد!.بابا هميشه گوشهي خانه مينشست و از خماري مواد ميناليد.بابا آمد، اما نه با اسب.با ماشين گشت،آن هم با وضعي فلاکت بار. بابا هر روز ميآمد اما با دست خالي. به هر حال بابا ميآمد و به جاي آوردن با خود مي برد.اول تلوزيون ، بعد فرش و بعد.بابا همه را دود مي کرد و مامان سرفه مي کرد و فرزانه اشک مي ريخت. دختر هشت ساله را چه به تحمل اين چيز ها؟ ماشين هاي رنگرنگ از جلوي فرزانه مي گذشتند و ميرفتند. کجا؟ لابد به خانه هاي گرمشان! اما هيچ يک نمي ايستادند تا شاخه گلي بخرد تا فرزانه نيز به خانه برود. چراغ سبز شد و ماشين ها پشت خط عابر ترمز گرفتند. يکباره خيابان پر شد از امثال فرزانه يکي فال مي فروخت، يکي اسپند دود مي کرد.فرزانه گل مي فروخت:« خانم يک شاخه گل مي خري؟»
نويسنده : ريحانه اعظمي
پادشاهي سه وزير داشت خواست يکي را به صدر اعظمي خود برگزيند. به هر يک، يک تخم گلي داد و گفت برويد اين تخم گل را در گلداني بکاريد. هر کدام خوب و بهتر رشدش داديد شاه ميشويد.
هر سه رفتند و پس از سه ماه خدمت شاه رسيدند. دو وزير گل بزرگي داشتند اما وزير سوم گلدان خالي آورد.آن دو، گل خود را به شاه تقديم کردند. شاه از وزير سوم پرسيد« چرا گلدان تو خالي است؟» گفت:« قربان من اين دو را نميدانم ولي من تخم گل را کاشتم و 3 بار خاکش را عوض کردم اصلا رشد نکرد. گلدان خالي خدمت شريف آوردم.»
شاه آن وزير را در آغوش کشيد و گفت:« احسنت تو صدر اعظمي.» آن دو وزير گفتند:« اعلي حضرت ايشان اصلا تخم را رشد نتوانستند بدهند تا سر از خاک بيرون آورد!» شاه گفت:« اين دو وزير را زنداني کنيد تا بگويم. شاه ادامه داد اي دروغگويانِ فريبکار! من هر سه تخم گل را در آب جوشانده بودم .شما تخم گل را عوض کرديد اما اين وزير راستگوترين بود و تخم گليکه داده بودم را کاشت. من صدر اعظم و فريبکار و دروغ گو نميخواهم.»
پس همواره راستگو بودن و صداقت داشتن بهتر از دروغ گفتن است حتي دروغ مصلحتي
با آغاز سال تحصيلي جديد، بار ديگر حجم زياد مطالب درسي به بسياري از ما دانشآموزان استرس وارد کرده است. اغلب از اين موضوع شاکي هستيم که با اينکه ساعتهاي طولاني درس ميخوانيم، باز هم ايام امتحانات که ميرسد، مقدار زيادي درس نخوانده، باقي مانده است. عدهاي هم از مشکلات تمرکز گله دارند و نميتوانند مسائل حاشيهاي را موقع درس خواندن از ذهنشان خارج کنند. بنا بر باور بسياري از محققان ريشهي اين قبيل مشکلات به عادتهاي غيرهوشمندانهي دانشآموزان در درس خواندن برميگردد. جالب است بدانيد هوشمندانه درس خواندن به اينکه چند ساعت در طول روز درس ميخوانيد، بستگي ندارد، بلکه با مهارت چگونه درس خواندن در ارتباط است. در اين ادامه ي اين مطلب راه و روش هاي چگونگي درس خواندن جمع آوري شده که آن را برسي مي کنيم
آماده کردن مکان مناسب :
براي درس خواندن پيش از هر چيز بايد مکان مناسبي را براي درس خواندن انتخاب کرد. جايي که به دور از هرگونه هياهو و مسائلي باشد که حواس ما را از اصل موضوع پرت کند
ياد داشت برداري :
از مطالب مهم نت برداري کنيد. اين کار موجب مي شود علاوه بر اينکه مطالب مهم را در جايي داشته باشيد و بتوانيد براي مرور به سراغشان برويد آن ها را از طريق نوشتن در ذهن خود تکرار و ثبت کنيد
زنگ تفريح داشته باشيد :
براي اينکه بتوان بهتر درس خواندن لازم است که هر نيم ساعت يا هر يک ساعت مدتي را به استراحت کردن اختصاص بدهيم تا مغز استراحت کند و وقتي دوباره سر درس مي رويم آمادگي کافي براي درس خواندن داشته باشيم
برنامه ريزي کنيد :
داشتن برنامه ريزي منظم مي تواند باعث شود که درس خواندن، راحت تر و مفيد تر شود
درباره این سایت